نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

غروب روز آخر

چهار دقیقه به افطار مانده بود

تلویزیون اسماالحسنی پخش می کرد

همان طور که مشغول کارها بودم

از قلبم گذشت:خدایا شکرت!برای تمام عبادت هایی که انجام دادم و انجام ندادم

روزه هایی که گرفتم و روزه هایی که نشد،نتوانستم،بیمار بودم و نگرفتم

امسال هم محروم بودم از روزه رمضان

امسال هم موقع آخرین افطار دلتنگ بودم

دلتنگ رمضانی که وقتی می رود تازه معلوم میشود چه بود

امسال هم به تماشای روزه دارانی نشستم که در دست هایشان ستاره داشتند و به استقبال عید می رفتند.


نظرات 3 + ارسال نظر
سپیده جمعه 8 اردیبهشت 1402 ساعت 19:58 http://Sepidehalipour.ir

ماه رمضون امسال برای من خاص‌ترین ماه رمضون عمرم بود.
خداروشکر که بالاخره قسمت شد و من هم تونستم کمی درکش کنم

خیلی خوشحالم برات

نسترن شنبه 2 اردیبهشت 1402 ساعت 21:12 http://second-house.blogfa.com/

امسال متفاوت ترین رمضان عمرم بود
وقتی اسماالحسنی رو میخوندن درحالی که بغض داشت خفه ام میکرد دقیقا همین حس تورو داشتم....وقتی می‌ره تازه متوجه میشی چی بوده...

دقیقا

ح شنبه 2 اردیبهشت 1402 ساعت 11:22

همین که دلت با روزه داران بوده است کافی است
کفاره روزه اگر موفق نشوی تا ماه رمضان دیگه بگیرید روزی ۱۲ تومن است
اگه بیماری یا ناتوانی ادامه یابد همان دیه کافی است دیگه روزه از شما ساقط می شود

متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد