نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

کمی از من

نشستم روی صندلی میزناهارخوری،منتظرم تا سیب زمینی های شام حاضر بشود،آمدیم خانه باغ،

آقای میم را راهی کربلا کردم تا هدیه روز پدر در حرم پدر باشد و خودم و بچه ها با پدر و مادرم آمدیم خانه باغ،

هفته قبل روبه راه نبودم،در دفتر اتفاقاتی رخ داد که دوست نداشتم،حتی وقتی حقوق گرفتم هم خوشحال نشدم و هرچه می خواستم بخرم هم به نظرم بی معنی و اضافه بود،به نظرم برای کارم خیلی زحمت می کشیدم و در ازایش چیزی خوشحالم نمی کرد!

اما جرقه ای در من ایجاد شد که همه چیز را فراموش کردم،آن هم تحول در لباس پوشیدنم در خانه بود،

با دوستی صحبت کردم و از حرف هایش فهمیدم هرچقدر هم تی شرت و شلوار خوب و گل گلی بخرم باز هم در خانه "شیک" نیستم،

آراستگی در خانه یکباره برایم معنای جدیدی پیدا کرد،این شد که اپلیکیشن مورد علاقه ام را باز کردم و چند سری دامن و شومیز و شلوارک و تاپ سفارش دادم،

این لباس ها به دستم برسد برای هرکار خانه باید حتما پیش بند ببندم !

لباس های"سختی" به نظر نمی آیند،باید بپوشم تا ببینم چطور هستند.

نظرات 2 + ارسال نظر
خواننده خاموش سه‌شنبه 10 بهمن 1402 ساعت 11:29

سلام

مبارک باشه
اپلیکیشن مورد علاقه تون رو هم معرفی می کنید؟

ممنونم
بانی مد

نسترن دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت 09:03 http://second-house.blogfa.com/

چه هدیه خوبی برای آقای میم تدارک دیدین دم شما گررررم

من هم در خانه شیک نیستم و ترجیح میدهم بیشتر راحت باشم چون حدود 12 13 ساعت در روز لباس رسمی به تن دارم

ممنونم نسترن جانم،راستش قسمتش شد و من فقط نگفتم پس من چی؟؟به نظرم این بزرگترین هدیه بود
من هم با اینکه بیرون هستم ولی از دیشب تاحالا لباس ها به دستم رسیده فعلا راضی ام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد