نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

آخرین روزبهار

۵صبح بیدار شدم تا درس بخوانم،کمی درخانه چرخیدم با سردرد،در نهایت خوابیدم دوباره تا ساعت۹!

خانه از دیروز مرتب و من کار زیادی ندارم جز پختن ناهار،

دیروز بچه ها را بردم دکتر برای چکاب،با کوهی از ویتامین ها برگشتیم خانه،اولین اثر ویتامین بر روی روشنا این بود که دیشب زود خوابید و صبح تا۹خواب بود(امیدوارم همیشگی باشد)!

دامن شلواری خاکی رنگ لیننی پوشیدم که سه سال پیش با یک مانتو ست کرده بودم اما شلوار قد ۹۰بود و عملا نشد خیلی بپوشم!

بیخیال شدم و گذاشتم این تابستان لباس خانگی باشد که اتفاقا خیلی هم خنک و خوش استایل!

عصرتا شب بادتندی می وزد و ما نمی توانیم برویم دوچرخه سواری و من نگران فعالیت فیزیکی بچه ها هستم،شبیه شش ماه دوم سال حبس خانگی شدیم!

تابستان در راه وقت زیادی تا آزمون نمانده،خواستم یک برنامه ریزی مدون بخرم حدود ۵میلیون تومان!

به خودم اتکا می کنم و کانال های رایگان،امیدوارم امسال ارشد یا کانون را قبول بشوم.




نظرات 1 + ارسال نظر
لیلی پنج‌شنبه 31 خرداد 1403 ساعت 20:44 http://mydayz.blogfa.com/?

من ادم کم خوابی هستم اما اگر خوابم کامل نشه یا ریتم خوابم به هم بخوره واقعا بی انرژی و دمغ میشم اینکه میگی 5 بیدار شدم رو قشنگ درک کردم من هیچ وقت نتوانستم ادمی باشم که صبح بیدار میشه درس میخوانه در عوض صبح ها تا اخرین جرعه ی زمانم می خوابممم

نمی دونم چرا جوابم پاک شده!!!!
لیلی عزیزم من هم از بعد تولد روشنا خیلی خوابم حساس شده،کم بخوابم یا بهم بخوره تمام روز کسلم
اینکه صبح زود بیدار میشم چون شب ۱۰می خوابم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد