نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

پنج شنبه

دیروز رفتم ارتوپد و گفت عمل لازم نیست،زانو بند فقط موقع پیاده روی ببندم و حتما ورزش های فیزیوتراپی را انجام بدهم.

خیلی خوشحال بودم و دیشب بعد از حدود ده هفته با بچه ها پیاده تا خانه رفتیم!

هواعالی بود و ماه کامل می درخشید.

امروز صبح خواب ماندم و این در روزهای نزدیک امتحان یک فاجعه است...تست های سال ۸۷ را می زنم بودجه بندی کم و متن قانون هستند اما سال های اخیر هر سوال یک پرونده است و بیشتر از متن قانون های خاص.

امیدم به قبولی کم و کمتر می شود.

خصوصا اینکه روشنا ساعت ۷ونیم،۸ بیدار می شود و خیلی درس نمی توانم بخوانم.

دلم نمی آید تمام روز پای تبلت و گوشی باشد،کارهای خانه هم به قوت خودشان هستند.

دیروز رفتم خانه دخترخاله ام سه سال از من بزرگتر،به خاطر وضع مالی خوب پدرش با خواستگار پولدار هم ازدواج کرد و خب آلان امکانات مالی بسیار خوبی دارد و از یک دانشگاه خیلی معمولی  رشته علوم پایه کارشناسی دارد.

بچه هایش هر دو مدرسه ای هستند و عملا صبح تا ظهر بیکار،

 پیشنهاد دادم درس بخواند گفت دوست ندارد.یک پیج آنلاین شاپ لباس راه انداخته از ترکیه لباس وارد می کند (به قول خودش سود زیادی ندارد چون نقد خرید می کند و خریدارها که فقط دوستانش هستند قسطی پول می دهند).

با خودم تصور کردم اگر من بودم و با این همه پول واقعا انگیزه ای برای کار و درس داشتم؟


نظرات 2 + ارسال نظر
فرزانه جمعه 27 مهر 1403 ساعت 19:29

سلام عزیزم
چقدر خوشحال شدم که عمل لازم نیست
الهی زودتر سلامتی کاملت را خبر بدی

ممنونم دوست عزیزم

رویا جمعه 27 مهر 1403 ساعت 05:25 http://hezaran-harfenagofte.blogsky.com

مونا جان خدا رو شکر که بدون عمل خوب می شی .

ممنونم رویاجان...واقعا پروسه ی عمل و نقاهت بعدش خیلی سخت بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد