نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

شنبه

با آقای میم سرسنگینم...بعد از هفت ماه حرف هایی زدم که فکر نمی کرد من متوجه شده و معترض باشم.

سکوت که بیجا باشد،نتیجه می شود اینکه تو را ساده لوح و مظلوم فرض می کنند و هر مانوری که دوست داشته باشند، می دهند و فکر می کنند تو نمی فهمی و می ترسی!

پسیو اگریسو بودن(منفعل پرخاشگر) ویژگی بارز من بود چون می ترسیدم،از حرف زدن و واکنش بقیه می ترسیدم،این ترس تا جایی پیش رفت که وقتی خواهرفرنگ نشین آمده بود من سکوت کامل بودم و اطرافیان می گفتند چقدر ساکت شدی!

مشاورم گفت چقدر منفعل شدی.

هفته ها روی حرفش فکر کردم،دریچه ای برمن باز شد که حرفم را به موقع و درست بدون خشم و نفرت بزنم و پای مسولیتش بایستم.

مثلا مادرم چندبار پیام داد و اعتراض کرد چرا به خواهرکوچک گفتم دانشگاهی که قبول شده خوب نیست،گفت مشاور گفته خوب!

گفتم مشاور  از خوبی و بدی  دانشگاه خبر دارد یا من که چهارسال تو این دانشگاه درس خواندم؟

گفتم من موقع انتخاب رشته چندبار گفتم این دانشگاه را نزن،هنوز هم پای حرفم هستم و نمی خواهم حرف شما را گوش کنم چرا همیشه باید حرف های شما درست باشد؟

واقعا همه ی آدم های اطراف من یک اسرا.ئیل در درونشان دارند که اگر محکم جلوی این قلدرزورگو نایستی تو را شبیه غ.زه ویران می کنند!


نظرات 4 + ارسال نظر
نسترن چهارشنبه 2 آبان 1403 ساعت 15:35 http://second-house.blogfa.com/

و من
همه جا این خشم و نفرت همراهمه... و حالم بده

دوست عزیزم

نسترن چهارشنبه 2 آبان 1403 ساعت 09:09 http://second-house.blogfa.com/

افرین که به این مرحله رسیدی،بیان حرف به موقع و درست بدون خشم و نفرت

متاسفانه خشم و نفرت عجیبی رو چند روزه تجربه می کنم....

مامان چیچیلاس شنبه 28 مهر 1403 ساعت 12:13 https://mamachichi.blogsky.com/

آفرین هر چی گفتی حق بوده کلا ملاحظه کارخوبی نیسسسسس

دقیقا

مامان چیچیلاس شنبه 28 مهر 1403 ساعت 08:54 https://mamachichi.blogsky.com/

بگو به آقای میم چی گفتی که خورده تو برجکش

دوست ندارم خیلی جزییات رو بگم،در مورد شغلش و وضع اقتصادی که برامون ساخته گفتم و چیزهای دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد