نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

آرامش

بعد از دوماه و بیست و چند روز تنش و غم

خصوصا این هفته که بسیار پرچالش بود،

دراز کشیدم روی تخت تا بخوابم،در حالیکه خانه تمیز،بچه ها شادند و آقای میم به نظر می رسد که سعی در بهبود اوضاع دارد،

تمام این سه روز بعد از آمدنم به خانه مریض بودم،پا درد ، سرماخوردگی و بدن درد.

انگار فراموشی گرفته باشم همه گذشته در غبار خاکستری فرو رفته...نمی دانم خوب یا بد.

نظرات 6 + ارسال نظر
محبوب حبیب شنبه 26 آبان 1403 ساعت 17:51

من هم همان دعای فرزانه خانم رو براتون دارم

ممنونم

فرزانه شنبه 26 آبان 1403 ساعت 09:13

عزیزم امیدوارم تغییر اساسی در آقای میم اتفاق بیافته و از این به بعد آرامش را کنار هم تجربه کنید

ممنونم

سمیه س شنبه 26 آبان 1403 ساعت 07:19

با نظر لیلی خیلی موافقم
و متاسفانه نهاد دین و به خصوص اسلام ریاست مردها رو تقویت کرده

و زندگی سنتی

فاطمه جمعه 25 آبان 1403 ساعت 20:58 https://ftmhs.blogfa.com/

گاهی اوقات به این جمله ایمان پیدا میکنم گفتم شاید حس امید بیشتر و حال خوب بهتون بده..
از همان جا که رسد درد همانجاست دوا..
گاهی اوقات توی یک رابطه ای که ازش داریم آسیب میبینیم باید درون خود رابطه هم بهبود پیدا کنیم..

شاید همین باشه...

حنا جمعه 25 آبان 1403 ساعت 17:47 http://Khaneyeaftabi.blogsky.com

خیلی خوشحالم که خونه خودتی ..
و لازم بود این تلنگر..
به امید روزهای سبز سبز

ممنونم
امیدوارم

لیلی جمعه 25 آبان 1403 ساعت 15:16 http://mydayz.blogfa.com/?

حقیقت اینکه ما زن ها به مراتب عاقل تر از اقایون هستیم و زندگی برای همین بیشترین فشار رو روی ما می اره ...
امیدوارم روزهای خیلی خوب و زیبا و درخشان از راه برات برسه دوست فوق العاده ی من

متاسفم که باید این جمله رو تایید کنم
و این احمقانه است که رییس زندگی این مردان خجسته احوال هستند و خدای ادعا هستند!
ممنونم لیلی جانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد