کتری روی شعله کوچک و کم جان گاز قل قل می کند،
زینا خوابیده و روشنا با صدای کم کارتن نگاه می کند،
امروز کتاب های زبانم به دستم رسید و بنا دارم هرشب یک صفحه بخوانم تا آزمون ارشد، تقریبا ۹۰ شب،
آقای میم بعد از اصرار فراوان و بدتر شدن بیماری اش،رفت دکتر و سرم زد و هنوز نیامده خانه.
خوابم گرفته و زبان خواندن بعد سال ها مغزم را به چالش کشیده...!