نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

روزنگار

دوهفته است که هر روز ورزش می کنم!اوایل ورزش های گرم کردن زیر ده دقیقه آنچنان نفسم را می برید و بدن درد می گرفتم که انگار با وزنه دو ساعت تمرین کردم!اما امروز همان ورزش گرم کردن را برای قبل از ورزش اصلی انجام دادم،به نظرم چقدر ساده و مبتدی!بود!

اوایل روزی ۲۸کالری می سوزاندم و آلان ۱۶۰به بالا،

به ورزش معتاد شدم،حتی روزهایی که دیر بیدار می شوم و همه چیز قاطی و پاتی می شود هم باید ورزش کنم در حد کوتاه،

وزنم تغییری نکرده اما می فهمم که سایز کم کردم،یکی از آرزوهای من داشتن روتین ورزشی بود

متشکرم"جیم"که با جمله ی طلایی من را از تنبلی رها کردی!

پ.ن:اپلیکشین جیم و اپلیکشین های lose weight in 30 days

مرجع ورزش رایگان من هستند!

شب نگار

برنامه چی شد؟

هشت صبح به زور بیدار شدم و همراه با من روشنای خندان و سرحال بیدار شد،نتیجه اینکه زمان برای عوض کردن،شیردادن و خواباندن روشنا سپری شد و من فقط به صبحانه و ورزش رسیدم و تمام روز گیج از کم خوابی می چرخیدم و این برنامه کنسل شد!

****

دوستم چالش گذاشته چطور امروز یک ذره بهتر از دیروز باشم

من تصمیم دارم هر روز کمی شلخته تر باشم،یک مادر شلخته ی شاد تا تمییز عصبی

شب نگار هُل هُلی!

دراز کشیدیم تا بخوابیم،زینا روی تختش،من و روشنا کنار هم روی زمین،ناراحتم،صبح ها دیر بیدار می شوم و هرچه می دوم به جایی نمی رسم،ورزش و صبحانه ی مفصل و البته تنها!به من انرژی می دهند...ساعت کوک کردم،با صدای خیلی کم که ۸صبح بیدارشوم،اگر بشود ورزش بکنم،صبحانه بخورم،جمع و جور کنم و یک چرت بزنم تا بیداری بچه ها...کاش بشود

شب نگار

پنج شنبه بود که زینا را با چمدان راهی خانه مادربزرگ کردم،آقای میم کمی میوه و سبزیجات خریده بود،یک ظرف بزرگ سالاد کامل درست کردم،وقتی تصویر خودم را با ظرف سالاد دیدم از خوشحالی بال درآوردم...چرا؟

آرزوی من  بود همچین زندگی ای که آنقدر وقت و حوصله داشته باشم‌تا غذای گیاهی محبوبم را درست کنم،اما وقتی پدر و دختر هر دو بدغذا هستند واقعا شور و شوقی باقی نمی ماند که با برنامه رژیم ام فهمیدم همه اش بهانه بود...

تنبلی و بهانه هر دو باهم سال ها من را از آرزوی هایم دور کردند...

صبح ها به امید ورزش و صبحانه ام بیدار می شوم،حالا مطمئنم می توانم سبک زندگی دلخواهم را در بین پر مشغله ترین روزهای زندگی ام بسازم... 

شب نگار

بچه ها هر دو خوابیدند...چراغ مطالعه روشن است،دارم کتاب صوتی گوش میدم و شماره دوزی تقویم تولد "خواهرک"را پیش می برم...

زندگی با دوتا بچه باعث شده تا کیفیت وقت های خالی برای خودم بالا باشد در مقابل کمییت ناچیزش!