نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

شب نگار اول

چشم هایم از بی خوابی می سوزد،

پاهایم بی حس شده از وزن" روشنا"که روی  پایم خوابیده...

اما دوست داشتم جایی از حال  و احوال تکرار نشدنی این روزهایم بنویسم.

چهل و چند روز است که دوباره مادر شدم و گذر ساعت هایم را در چالش ها،تلاش ها و دوندگی هایم نمی فهمم.

فقط شب که همه خوابیدند مونای درونم بیدار می شود با میل زیاد به نوشتن.

این شد که بعد از ده سال به وبلاگ نویسی برگشتم!

پ.ن:من عاشق نوشتنم❤